کد مطلب:234548 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:239

دلایل یگانگی صفات خداوند با ذات او و عدم زیادت صفات بر ذات
اساسا هر صفتی نشانگر یك كمال وجودی و یا نقص عدمی در موصوف است، اگر صفت از دسته دوم و نقص عدمی باشد، برای كمال مطلق خدای متعالی به سان یك صفت سلبی است. زیرا وجود محضی چون او، به اوصافی مانند نقص و عدم متصف نمی گردد. اگر صفتی كمال وجودی باشد، دو صورت دارد:

1. كمال محدود كه نقصانی به شمار می آید؛ كمال محض یعنی خدای متعالی به چنین صفتی متصف نمی گردد.

2. صفتی مطلق و نامحدود است. در حقیقت صفت ثبوتی خدای متعالی است، ولی این صفت از جهت وجودی، عین موصوف خود است و هرگز صفت، چیزی جدای از ذات موصوف خود نیست؛ گرچه از جهت مفهوم، صفت چیزی فراتر از موصوف است و ذات موصوف مفهومی دارد كه با مفهوم صفت كمالی متفاوت است. راز مطلب در مبحث وحدت اطلاقی مطرح گردید. به این بیان كه كمال وجودی مطلق، از هیچ كمالی محروم، و هیچ كمالی نیز از ساحت او دور نیست. بنابراین همه صفات كمال مطلق و نامحدود در حقیقت اوصاف خداوند



[ صفحه 66]



سبحان بوده، به گونه ای كه همه ی این صفات عین ذات اویند و چیزی جدای از ذات و افزون بر ذات او نیست.

حضرت رضا علیه السلام در این زمینه می فرماید: لم یزل الله تبارك و تعالی علیما قادرا حیا

قدیما سمیعا بصیرا؛ همواره خدای والا، دانا و قادر و حی و شنوا و بینا بوده است.

پرسشگر به حضرت علیه السلام عرض كرد: ای پسر رسول خدا! عده ای می گویند خداوند بزرگ همواره به واسطه علم، دانا، به واسطه قدرت، توانا، به واسطه حیات، زنده، به واسطه قدمت، قدیم و به واسطه شنوایی، شنوا و به واسطه بینایی، بینا بوده است؟ یعنی هر یك از این صفات جدای از ذات خداوند وجود داشته، سبب علم و قدرت... شده است.

حضرت رضا علیه السلام در پاسخ او فرمود: من قال ذلك و دان به، فقد اتخذ مع الله الهه أخری و لیس من ولایتنا علی شیء،... لم یزل الله عزوجل علیما قادرا حیا قدیما سمیعا بصیرا لذاته، تعالی الله عما یقول المشركون و المشبهون علوا كبیرا [1] ؛ هر كه این سخن را بگوید و بدان معتقد شود، در كنار خداوند خدایان دیگری قرار داده است؛ چنین كسی حقیقت ولایت ما را درك نكرده است. آری خداوند والا همواره دانا و توانا و پایا و قدیم و شنوا و بینا بوده است و او بسیار بسیار بلند مرتبه تر از آن چیزی است كه مشركان و مشبهان درباره او می گویند.

حضرت رضا علیه السلام خداوند سبحان را به صفات كمالی وجودی ستودند كه عین ذات

خداوند است و از صفات زائد بر ذات او نیست، در صورتی كه در موصوف و صفتهای دیگری جز خداوند، صفات از ذات موصوف جدا و زائد برآن است، چون اگر صفات خدای متعالی افزون بر ذات او باشد، باید مانند ذات خداوند قدیم و ازلی باشد. در این صورت باید معبودهای دیگری در كنار خداوند قهار لحاظ شود،



[ صفحه 67]



در حالی كه وجود معبود دیگر، مستلزم عدم آن دیگری است. زیرا تصور تعدد وكثرت تنها در صورتی صحیح است كه امور متعدد، محدود باشند. زیرا برای امر نامحدود، دومی نمی توان فرض كرد. پس تعددی نیست.

همچنین موجود نامحدود برای چیز دیگری جز خود، جایی نمی گذارد. زیرا در حقیقت عرصه ی جولان وجود نامتناهی تمام هستی است، بدون آنكه برای غیر او جایی باشد. در مباحث پیشین گذشت كه هر موجود محدود مخلوق است و قطعا خالقی دارد كه خود مخلوق موجود دیگری نیست. بنابراین باید موصوف محدود و صفات محدودآن، مخلوق باشد؛ یعنی خالقی داشته باشد، چون هر محدودی مخلوق است و نیازمند خالق؛ در حالی كه آن صفات زائد بر ذات كه شریك خدا و معبود فرض شده است، به مخلوقی عابد بدل شدند كه در این صورت به موجوداتی تبدیل شده اند كه نمی توانند اله و معبود باشند. بدین بیان حضرت رضا علیه السلام ثابت كردند كه لازم تعدد و تغایر صفات خداوند با ذات او محدودیت صفات و ذات خداوندی است و پیامد این محدودیت، مخلوقیت است كه با الوهیت سازگار نیست، نیز همان گونه كه اصل ذات خدا دلیلی بر وجود ذات اوست و ذات او دلیلی بر وحدت اوست، اگر برای او شریكی ثابت شود، در حقیقت یگانگی خداوند نیست می شود كه مساوی با نبود خداست! پس وجود واجب، ممكن الوجود و خالق، مخلوقی می شود، با آنكه خداوند سبحان واجب الوجودی است با ذات یگانه و هموآفریدگار جهان هستی است.

در نتیجه، صفات كمال خداوند زائد بر ذات او نیست، بلكه این صفات عین ذات اوست. زیرا صفت زائد بر ذات گواه برآن است كه این صفت چیزی غیر از موصوف خود است، همچنان كه موصوفی كه صفت برآن اضافه گشته، خود گواه بر آن است كه چیزی غیر ازآن صفت است و هرگاه این دو (صفت و موصوف) با یكدیگر مغایر و متعدد باشند، باید هر دو محدود باشد. زیرا دو امر متغایر دارای



[ صفحه 68]



مرزی هستند كه ازآن تجاوز نمی كنند. افزون برآنكه - چنان كه گذشت - هر موجود محدود قطعا آفریدگاری دارد كه آن حدود را برای آن قرار داده است، ولی صفت

كمالی كه عین ذات موصوف خود است، گواهی می دهد كه صفت و موصوف عین یكدیگرند، همان گونه كه موصوف دارای صفت كمال نیز گواه برآن است كه عین

صفت خود است. زیرا وصف عین موصوف و موصوف عین وصف خود است - روشن است كه هر چیزی بر وجود خود گواه است، زیرا ثبوت شیء برای خود شیء ضروری است، چنان كه اثبات آن نیز برای خود شیء اولی و بدیهی است (ثبوت در عالم خارج و اثبات در مقام استدلال). این كلام حضرت رضا علیه السلام نیز درباره ی وحدت صفات خداوند سبحان با ذات اوست: أول الدیانه معرفته و كمال المعرفه توحیده و كمال التوحید نفی الصفات عنه، لشهاده كل صفه أنها عیر الموصوف و شهاده الموصوف أنه غیر الصفه و شهادتهما جمیعا علی أنفسهما بالبینه الممتنع منهما الأزل، فمن وصف الله فقد حده و من حده فقد عده، و من عده فقد أبطل أزله... و كذلك یوصف ربنا و هو فوق ما یصفه الواصفون [2] ؛ اساس دین شناخت خداوند است و پایان شناخت او یكانه دانستن اوست و مرتبه ی كامل توحید، زدودن صفات از ذات اوست. زیرا هر صفتی گواه برآن است كه مغایر با موصوف خود است و هر موصوفی بر تغایر خود با صفتش شهادت می دهد و هر دو گواه بر جدایی صفت و موصوف است و این جدایی درباره ی خدای متعالی از ازل ممتنع بوده است. از این رو هر كس خدا را بستاید، در حقیقت او را محدود كرده است، و محدود كننده ی او، كثرت در ذات او روا داشته است و هر كس تعدد را درباره او جایز داند، ازلیت و قدمت او را باطل كرده است... و بدین گونه پروردگار ما ستوده می شود و او برتر از ستایش ستایشگران است.

مراد حضرت علیه السلام از نفی صفات از ذات خداوند سبحان همان صفات زائد بر ذات



[ صفحه 69]



است، زیرا چنین صفتی گواه تغایر خود با موصوفش است، چنان كه موصوف دارای چنین صفتی نیز بر تغایر با صفت خود شهادت می دهد. این صفت زائد بر ذات و آن موصوف، هر دو بر جدایی شهادت می دهند، ولی این جدایی ذات با صفات از ازل نسبت به ساحت كبریایی خداوند سبحان ممتنع بوده است. زیرا موجود ازلی یكی بیش نیست. او یگانه ای مطلق و نامحدود است. از این رو غیری جز او نمی ماند تا ذات یگانه او با آن غیر، تباین داشته باشد. زیرا در عرصه ای كه همه هستی همان یگانه ازلی است، جایگاهی برای غیر او نمی ماند تا بتواند در برابر هستی مطلق خودنمایی كند؛ اما در حقیقت اثبات صفات كمالی كه عین ذات لایتناهی الهی هستند، برای ذات خداوند مرتبه ی والای توحید اوست. زیرا ذاتی كه فاقد آن صفات كمال باشد، ذاتی محدود است، چون آن صفات كمال را در ذات

خود ندارد، در حالی است كه هیچ موجود محدودی، واجب الوجود یا خالق نبوده است. از این رو هر كس خداوند را به صفت كمالی بستاید كه عین ذات خداوند باشد، حقیقت توحید را باز گفته است و هركه به حقیقت وحدانیت الهی معتقد باشد، خداوند را از كثرت پیراسته است و هر كس بدین گونه خداوند را تقدیس كند، ازلیت و قدمت خداوند را ثابت كرده است. این، همان توصیف بر حق خدای متعالی است كه صفات او را عین ذات مقدس او دانسته، تعدد و تكثر را در ذات او روا نداشته، او را موجودی ازلی و نامتناهی بدانیم.

ازآنچه گذشت، این مطالب روشن می گردد:

1. اساسا امور عدمی از خدای متعالی سلب شده است كه از نوع سلب نقص از كمال محض است. از این جهت امور عدمی [همچون جهل كه در واقع عدم علم است] از صفات سلبی به شمار می آیند.

2. اگر امور وجودی، برای موجود كمالی شمرده شود - موجود تنها ازآن جهت كه موجودی مطلق و نامتناهی است، نه از جهات دیگر، چون مادی بودن یا موجود



[ صفحه 70]



ماهوی بودن - كمالاتی هستند كه برای ذات خدای متعالی ثابت و متعین است، آن هم به جهت ثبوت كمال برای موجود كامل مطلق كه چنین كمالاتی دارد. از این رو امور وجودی از صفات ثبوتی به شمار می رود.

3. اوصاف كمال نامتناهی، عین ذات خداوند سبحان است و زائد بر ذات نیستند و واقعیت آن است كه زدودن صفات زائد، از ذات خدای متعالی و اثبات آن صفات برای ذات حق به گونه عینیت، مرتبه والای توحید است.

4. هیچ كس حق ندارد خدای والا را بستاید، مگر بدان سان كه حضرت رضا علیه السلام

و دیگر بندگان مخلص، خداوند را ستودند. از این جهت حضرت رضا علیه السلام فرمود:

«هر كس خداوند را وصف كند، در حقیقت او را محدود ساخته است... پروردگار ما این گونه وصف می شود، در حالی كه او برتر از وصف ستایش كنندگان است».

حضرت رضا علیه السلام با این فرمایش بندگان را از توصیف الهی باز می دارد. زیرا توصیف آنان به محدود ساختن خداوند می انجامد، ولی خود ایشان به گونه ای خداوند را

می ستایند كه به كمال توحید منتهی می گردد، و برای خدای متعالی محدودیتی نمی بیند. راز مطلب درآن است كه حضرت رضا علیه السلام از بندگان مخلص الهی است، بندگانی كه شایستگی توصیف خداوند را دارند، به گونه ای كه به «تعطیل» و «تشبیه» نینجامد و هیچ محذوری را دنبال نیاورد. از این رو هیچ كس شایسته توصیف خداوند سبحان به وصفی زائد بر ذات نیست. چون وصف او قطعا محدود ساختن خدای متعالی یا كفر به او را در پی دارد. از این جهت حضرت رضا علیه السلام فرمود: لایجوز أن یكون خلق الأشیاء بالقدره، لأنك إذا قلت خلق الأشیاء بالقدره فكأنك قد جعلت القدره شیئا غیره، و جعلتها آله له بها خلق الأشیاء و هذا شرك [3] ؛ نمی توان گفت كه خدای متعالی موجودات را با قدرت خودآفرید، زیرا در این



[ صفحه 71]



صورت قدرت را چیزی جدای از ذات او قلمداد كرده اید؛ یعنی خداوند قدرت را وسیله ای برای آفریدن اشیا قرار داده است، در حالی كه این معنا عین شرك به خداست.

همچنین سایر صفات خداوند مانند علم و حیات نیز جدای از ذات حق نیستند، زیرا این صفات كمال نیز اوصاف نامتناهی و عین ذات واجب متعالی اند، نه وصفی متمایز از ذات او. از این رو هنگامی كه یونس بن عبدالرحمن به حضرت رضا علیه السلام عرض كرد: روایت به ما رسیده است كه خداوند سبحان علمی است كه جهل درآن نیست و حیاتی است كه نیستی درآن روا نیست و نوری است كه ظلمت به آن راه ندارد؛ حضرت علیه السلام در پاسخ وی فرمود: كذلك هو [4] ؛ آری چنین است. بنابراین، اثبات صفات وجودی نامتناهی برای ذات خداوند، كمال توحید اوست؛ یعنی اثبات صفاتی كه عین ذات موصوف اند، چنان عینیت و وحدتی بر این صفات و موصوف

آنها حاكم است كه نه تغایر در مصداق، نه در حیثیت و جهت صدق ذات و صفات

وجود ندارد، جز تغایر در مفهوم.

5. همان گونه كه صفات كمال، امور وجودی و عین ذات خداوند هستند، هر یك ازآن صفات نیز عین یكدیگرند؛ [برای مثال علم كه وصف كمالی برای ذات خداوند است، عین قدرت است كه وصف كمالی دیگری برای اوست]. این عینیت صفات با یكدیگر فقط به این دلیل نیست كه امور متحد با موجود بسیط، باید خودشان با یكدیگر یكی باشند، بلكه به این جهت است كه اصل دلیل عینیت ذات با صفات درباره عینیت صفات با یكدیگر نیز می آید؛ [دلیل عینیت ذات با صفات همان نامتناهی بودن ذات و صفات است، به گونه ای كه آن صفات نامتناهی با ذات نامتناهی چنان بر یكدیكر تطابق دارند كه جایی برای تعدد و كثرت ذات با صفات



[ صفحه 72]



نمی ماند و راهی جز یگانگی ذات با صفات نیست]. زیرا اوصاف وجودی كمالی نامتناهی به دلیل نپذیرفتن محدودیت، نیز عدم تناهی نمی توانند متكثر باشند. چون هر یك ازآن صفات كمال وجودی بسیط و نامتناهی است؛ برای مثال «علم» وجود مجرد و نامحدود و حاضر است، چنان كه قدرت و حیات و دیگر صفات كمال خداوند نیز مجرد و نامحدودند. پس اگر یك كمال وجودی بسیط نامتناهی لحاظ شود، نمی توان در برابرآن كمال وجودی نامتناهی و مغایر با آن را تصور كرد، اگر چه این اوصاف كمالی نامتناهی از جهت مفهوم با یكدیگر تباین دارند. بنابراین نامتناهی بودن صفات كمال خداوند، خود بهترین دلیل بر یگانگی این صفات با یكدیگر است، چنان كه با تصدیق نامتناهی بودن آنها می توان عینیت همه این صفات را با یكدیگر ثابت كرد.

6. ولایت اهل بیت حكمت علیهم السلام همان توحید كامل است، اهل بیت حكمت یعنی؛ فیهم كرائم القرآن و هم كنوز الرحمن إن نطقوا صدقوا، و إن صمتوا لم یسبقوا [5] ؛ كسانی كه كرامت های قرآن درآنان یافت می شود، نیز كسانی كه گنجینه های خداوند رحمان هستند؛ اگر سخن بگویند راست می گویند و در خاموشی، كسی برآنان پیشی نمی گیرد.

آری پذیرفتن ولایت ایشان توحید كامل است كه نفی صفات زائد بر ذات حق متعالی و اثبات صفات كمال برای ذات اوست. صفات كمالی كه نامتناهی و عین ذات خداوند سبحان است. حضرت رضا علیه السلام پس از اثبات صفات كمال ازلی برای خداوند می فرماید: من قال ذلك و دان به، فقد اتخذ مع الله آلهه أخری و لیس من ولایتنا علی شیء [6] ؛ هر كس خدای متعالی را به اوصاف زائد بر ذات او بستاید و

به این پندار. معتقد باشد، همراه خداوند به معبودهای دیگری معتقد شده است



[ صفحه 73]



وچنین كسی هرگز از ولایت ما بویی نبرده ا ست. پس ولایت اهل بیت حكمت علیهم السلام همان توحید كامل است. زیرا ولایت انسان موحد مخلص همان چنگ زدن به توحید

كامل است، بنابراین هر كس به توحید كامل پناه آورد و موحد شود، در حقیقت ولی و دوستدار اهل بیت حكمت علیهم السلام است و هر كس به توحید كامل توجه نكند و تنها بر

ادعای ولایت بسنده سازد، به گونه ای كه در جهت عمل به آنچه از سوی آن بزرگان و

گنجینه های خداوند رحمان نكوشد، نیز به سخنان گهربارآنان گوش ندهد، ادعای او در پذیرش ولایت اهل بیت حكمت علیهم السلام دلیل و برهانی ندارد.

شاید حضرت رضا علیه السلام در حدیث معروف خود (در نیشابور) به همین مطلب اشاره

فرموده اند: لا إله إلا الله حصنی، فمن دخل حصنی أمن من عذابی؛ كلمه توحید دژ محكم من است و هر كس درآن درآید، از عذاب من ایمن می شود. پس ازآنكه كاروان كمی جلو رفت، دوباره حضرت رضا علیه السلام به سخن خود ادامه داد و افزود: بشروطها و أنا من شروطها [7] ؛ وارد شدن به دژ محكم خدا شرایطی دارد و (پذیرفتن ولایت) من نیز یكی از شرایط لازم آن است. زیرا اعتقاد به امامت حضرت رضا علیه السلام یكی از شرایط امنیت از عذاب به وسیله كلمه طیبه «لا إله إلا الله» است، كلمه ای كه به سان قلعه محكم امن خداست. معنای این اعتقادآن است كه انسان معارف

حضرت رضا علیه السلام را درك كند و به آن معتقد گردد و به اوامر ایشان التزام عملی پیدا كند كه در قالب امر به نیكیها و نهی از بدیها تبلور می یابد و در تمامی شئون زندگی خود

از ایشان پیروی كند. زیرا این فهم معارف و اعتقاد به آنها، نیز التزام عملی و تأسی همه جانبه همان «تولی» كامل است كه كلمه طیب انسان بالا می رود و عمل صالح نیزآن را تعالی می بخشد.



[ صفحه 75]




[1] توحيد صدوق، ص 140.

[2] توحيد صدوق، ص 57.

[3] توحيد صدوق،ص 130.

[4] توحيد صدوق، ص 138.

[5] نهج البلاغه، خطبه ي 154.

[6] توحيد صدوق،ص 140.

[7] توحيد صدوق، ص 25.